خداحافظ

این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
جان شما و خاطره هامان خداحافظ
من میروم بدون تو اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ

. . .

خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 15:49 | |

میروی

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 15:45 | |

ترانه..

من ترانه می سرایم

تو ترانه می نوازی

در ترانه های من اشک است و بی قراری

یک بغل از ارزوهای محالی…

تا ابد چشم انتظاری…

فکر پایان و جدایی…

ترسم از این است که شاید

در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی…

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:4 | |

ترانه

من ترانه می سرایم

تو ترانه می نوازی

در ترانه های من اشک است و بی قراری

یک بغل از ارزوهای محالی…

تا ابد چشم انتظاری…

فکر پایان و جدایی…

ترسم از این است که شاید

در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی…

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:37 | |

ای روزگار

ای روزگار دل من بی گناه بود

اونی که اومد شکوندش بی دینو

بی خدا بود تیری که زد به قلبم

خیلی آروم و  بی صدا بود

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:3 | |

چه میخواهی از جونم

گذشت و گذشت ... اما چه تلخ گذشت، ای روزگار دیگر

 چگونه میخواهی با چرخو فلکت ما را بچرخانی، ای روزگار

 دیگر چه میخواهی از جانم  من که هی غم بر دوشم میگذاری،

 غم هایی که دیگر من طاقت آن ها را ندارم، غم هایی که دارند

 زندگی را برایم سیاه می کنند، ای روزگار دیگر چه میخواهی از

 جانم من، منی که سرم در لاک خود بود و نمیدانستم عشق و

 عاشقی چیست؟ روزهارا اینطور برایم پشت سر هم چیدی که

 با یه چشم به هم زدن با تمام وجود دل باختم و دیوانه ی او شدم،

 ای روزگار اگر نمیدانستی که من به او نمی رسم چرا او را سر راه

 من قرار دادی؟ که حال از نبودنش زندگی اینطور برایم سیاه شود .....!!

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:0 | |

دیوانه میشوم

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 11:58 | |

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 2:20 | |

گوش کن

گوش کن

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 2:15 | |

خداوندا

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 2:13 | |

بعدتو

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 2:9 | |

من

من دراین خلوت دلگیر 
جان می سپارم امشب
تقسیم می کنم سکوت را 
با سکوت...
وتو درآنسوی این شب
با غم ها بیگانه
می گریزی از یاد من
شاید اما در خیالت
یاد من می شکفد
من ولی در این خیالم
که در چشمهای خسته ات
امروز شادی کجا بود...؟

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 2:6 | |

دلم گرفته از آدم هایی که میگن هواتو دارن ولی معنی شو نمی دونن از اونایی که میخوان

 فقط مال اونا با شی اماخودشون فقط مال تو نیستند از اون های

که زیر بارون برات می میرن ولی وقتی آفتاب شد همه چیز از یادشون میره

از اونایی که سرشون خیلی شلوغه .

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 2:6 | |

هرکس ، بهایی می پردازد.

 بعضی ها بهایِ رفتن.

 بعضی ها بهایِ ماندن.

 بعضی ها دلشان را می گذارند و می روند.

 بعضی ها می مانند ، بی دل بستن.

 بعضی ها دل می کنند و میروند.

 بعضی ها می مانند ،

چون نمی توانند دل ببرند!

 تو چه بهایی می پردازی؟

به که باید دل بست؟

به که شاید دل بست؟

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 1:59 | |

من خسته ام

این چه عشقیـست که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
میگریزی ز مـــــن و در طلبت 
باز هم کوشش باطــــــل دارم
باز لبهای عطـــــش کرده مـن عشق سوزان تــــــو را میجوید
میتپد قلبمــــو با هر تپشـی
قصه عشق تــــــــو را میگوید

من خسته ام
وغرورم اجازه نمی دهد
بیفتم از پا
حتی تبرهایی که در ریشه هایم
گیر کرده اند
با تعجب نگاهم می کنند
این درخت مگر چند ساله است !؟!

بخت اگر از تـــــو جدایـم کرده
میگشایم گــره از بخت چه بـاک
ترسم این عشـــق سرانجام مـرا
بکشد تا به سراپرده خــــــــاک 
این چه عشقیـست که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:29 | |

خدایا عاشقتم میدونم ما انسان ها بدیم

««هیچ وقت دوست نداشتم این مناجات رو تو وبلاگم قرار بدم ولی افسوس حقیقت تلخ است»»

خدایا کفر نمی‌گویم، 
پریشانم، 
چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟! 
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی. 
خداوندا! 
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی 
لباس فقر پوشی 
غرورت را برای ‌تکه نانی 
‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ 
و شب آهسته و خسته 
تهی‌ دست و زبان بسته 
به سوی ‌خانه باز آیی 
زمین و آسمان را کفر می‌گویی 
نمی‌گویی؟! 
خداوندا! 
اگر در روز گرما خیز تابستان 
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی 
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری 
و قدری آن طرف‌تر 
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌ 
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد 
زمین و آسمان را کفر می‌گویی 
نمی‌گویی؟! 
خداوندا! 
اگر روزی‌ بشر گردی‌ 
ز حال بندگانت با خبر گردی‌ 
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. 
خداوندا تو مسئولی. 
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن 
در این دنیا چه دشوار است، 
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:23 | |

مرگ یادتو

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:22 | |

پرواز

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:19 | |

نفرین

 الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش

بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و برش

الهی که روز وصال طوفان بشه از سمت شمال

هیچ چیز از اون روز نمونه به جز گلهای پرپرش

قسم می‌خوردی بامنی ، قسم می‌خوردی به خدا

خدا الهی بزنه تو کمرش

من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی

بیاد الهی خبر مرگش

عمرت الهی کم نشه ، اما پر از غصه باشه

زجرهای که به من دادی ، بکشی تا آخرش

الهی که یه روز خوش از تو گلوت پایین نره

رسوای عالمت کنه ، اون چشم های در به درش

می‌خوام بدونم قدر من ، عاشقته دوستت داره؟

این که رها کردی منو ، می‌ارزه به دردسرش؟

هر چی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه

ببینی دیگری به جات رفته شده همسفرش

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 1:11 | |

سکوتم پر از حرفه...

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 1:9 | |

آتش بازی یا آتش سوزی..

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 1:8 | |

دلتنگی

همیشه دلتنگی به خاطر نبودن شخصی نیست؛

گاهی به علت حضور کسی در کنارت است..

که حواسش به تو نیست...!

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 1:6 | |

اسیر نشو..

تا آخر عمرت هم اگه تنها موندی

اصلاً مهم نیست..!!

فقط نذار به جایی برسی

که تو آغوش کسی

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 1:5 | |

گریه

چه حرف بی ربطیست که

مرد گریه نمی کند.. 

گاهی آنقدر درد و بغض داری

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 1:3 | |

^{مرگ سهم ماست می دانم قسمت چشمهای بارانی گریه بی صداست}

^{می دانم مادرم با نگاه خود می گفت زندگی اشتباست می دانم یک نفر}

 ^{بهانه می گیرد در دلش جای پاست می دانم یک نفر بی گناه می میرد}

^{چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه}

^{تلخ و غم انگیز است دور از تو بدون خوشبختی زیستن و برای تو گریستن و}

 ^{به عشق و دنیای تو نرسیدن. ای کاش واقف بودی که بدون تو مرگ}

 ^{گواراترین زندگی است و بدون تو و بدور از دست های مهربان تو و بدون قلب}

^{حساست زندگی چه تلخ و ناشکیباست}

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:3 | |

هرچی

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 12:2 | |

خداحافظ

سلام ای غروب غریبانه ی دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای همه لحظه های جدایی

خداحافظ ای شعر شب های روشن

خداحافظ ای شعر شب های روشن

خداحافظ ای قصه های عاشقانه

خداحافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای هم نشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بیمن

تو را می سپارم به دل های خسته

تورا می سپارم به مینا های مهتاب

تو را می سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب نشسته

تو را می سپارم به رویای فردا

به شب می سپارم تا نسوزم

به دل می سپارم تورا تا نمیرم

اگر چشمه ی اوج از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و باد دل من

خداحافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 11:59 | |

وقتی نیستی

 وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند

غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 11:57 | |

تقدیم به تو

تقدیم به امید زندگانی ام، تقدیم به شکوه شب و شکوه مهتاب،

تقدیم به اشکهای سوزان روی کوه گونه هایت،

تقدیم به خنده های دلنشینت و نگاه های پنهانت .

تقدیم به تو ای خیال من……..

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 11:49 | |

هرکی امد..

هر کی اومد تو زندگیم..میبردمش تا آسمون
امروز میشد رفیق راه..فردا واسم بلای جون
نمیشه قبل عاشقو..بدست هر کسی سپرد
نمیدونم بد میاورد..یا چوب سادگیشو خورد
هر چی که به سرم اومد..تقصیر هیچکسی نبود
هر چی که بود پای خودم..تو قصه هام کسی نبود
هیچکسی عاشقم نشد..هیشکی سراغم نیومد
جواب کار خودمه..هر چی بلا سرم اومد
تقصر هیچ کسی نبود..هر چی که بود به پای من
فقط تو بعد از این نیا..میون لحظه های من
رفاقتت مال خودت..منت نزار روی سرم
این قصه ها تموم شده..دیگه نیا دورو برم…

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:30 | |

نمیدانم

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:27 | |

عکس شکسته

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:22 | |

واژه

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:21 | |

دل غم دیده

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 11:33 | |

دلت را خانه ماکن

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 11:30 | |

غمکده

اما تو ای شناگر ماهر مرا در حال غرق شدن هم ندیدی

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 11:26 | |

روزگار..

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:5 | |

خداحافظی

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:3 | |

تنهایی

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 18:52 | |

غمکده

من زاده دامان غمم هیچ کسم نیست

جز اشک در این غمکده فریاد رسم نیست

ای درد بیازار مرا هرچه توانی

خوش باش که می میرم و کس داد رسم نیست

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:11 | |