اسیرم پشته این در های بسته
ببین با من چه کردی ای شکسته
تو می خواستی که شب و ازم بگیری
اون قدر حتی ، که جای من بمیری
ولی عاقبت بازی رو باختی
واسم از عشق یک ویرونه ساختی
می خوام امشب بیاد نباشم
مثل بارون عاشق بی ادعا شم
دیگه بسه واسم عشق تو داشتن
روی خاک وجودم تورو کاشتن
چه شبهایی که از عشق تو گفتم
چه حرفهایی که از مردم شنفتم
می دونستم تو هم نا مهربونی
سر عهدی که بستی نمی مونی
بزار دل خسته ای تنها بمونم
که پایان وفا شد مرگ جونم
برو ، حرفی واسه گفتن ندارم
نمی خوام مهرتو، تو دل بکارم
نظرات شما عزیزان:
Sa Naz nanaz 
ساعت21:03---13 آبان 1391
نمی دانم چه حکمتی ...
همیشه در بچگی دخترها عاشق عروسک ها هستند ...
و پسرها عاشق مردان غول پیکر ...
ولی نمی دانم چه حکمتی است که وقتی بزرگ می شوند ،
دختر ها عاشق مردان غول پیکر میشوند و
پسرها عاشق عروسک ها ... !
کیوان 
ساعت16:46---13 آبان 1391
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز!
هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!
آنهــــــــــم دیدن تو بود !!
|