
در کنج تلخ تنهای ام
هر چقدر هم شکر می ریزم
فقط اشک می ریزم و لحظه ای شیرین نمیشوم
این تصور خام است که من هر چند هم پخته باشم
باز هم
کفتر جلد آن خانه ام
نازنین! برایم بنواز سل سل،دو ر،می می
تا می می رم و باز زنده می شوم
ببینم حتی عکس ماتم زده فروغ که سالهاست
دل بسته به قلب زخمی دیوار، شاد است
بنواز!می خواهم این چند خط را تن به ترانه دهم
شاید گاهی،هر از گاهی
کسی شنید مرا در این حوالی
و دانست که حتی اگر هم تلخ نباشم
این سرنوشت است که رگه تلخی دارد....
نظرات شما عزیزان:
|