نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





فریاد


 
 
فریاد می کشم، از عمق سینه ام

از قلب مملو از، نفرین و کینه ام

فریاد بر سرٍ، این روزگار پست

در بین نعره ها، بغضم ولی شکست

فریاد می زنم، با چشمهای خیس

از ظلم این فلک، غارتگر حریص

دار و ندار من، شد غارت ای خدا

بر تو شکایت از، تقدیر بی حیا

کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 20:10 | |







قسمت این بود


 

 

قسمت این بود ز عشق تو پریشان باشم 
عاشق خسته دل بی سرو سامان باشم 
قسمت این بود ز دوری تو من غنچه صفت 
همه شب تا به سحر سر به گریبان باشم 
روزگاری ست دل افتاده به دریای غمت 
من گرفتار در امواج خروشان باشم 
اشک از کاسه چشمان ترم می جوشد 
تا به کی شاهد شبگریه پنهان باشم 
دانی که چرا رفت وچرا اشک دلم ریخت؟!
او رفت و مسافر شد و از عشق گذر کرد
گر اشک به پشت سر او ریخته بر خاک
زینروست که او از من واز عشق حذر کرد
پشت سر او ریخته ام آب به اشکم



کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 20:9 | |







مرا شبیه خودم بکش


 

عکس متحرک

 

مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش! شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش
مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش
و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش
و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش
بخند!خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش
برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش
ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم!مثل یک ستاره بکش

 

 
 

کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 20:8 | |







چطور می توانیم بشکنیم و بگذریم

کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 20:5 | |







دلـــــم براے تــو کــه نه, ولـــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده

دلـــــم براے تــو کــه نه, ولـــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده

براے تــو که نه ، ولے برای "مواظِــب خودت باش" شنیدن تَنـگــ شده

براے تـــو که نه ، ولے برای نگاهـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده

براے تـــو که نه ، ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده

راستش !
براے اینها که نه . . . ..

برای خودت .....دلَم خیــلے تَنـگــ شده....
f74ff63afb4a1a88839225709ae1205c-300

 

وقتی می روی
تمام چیزهای عادی
یادگاری می شوند
حساس می شوند
ترک بر می دارند 

بر مبل نمی شود نشست
که تو آنجا نشسته بوده ای
هوا را نمی شود نفس کشید
که عطر تو آنجا بوده است

وقتی نیستی
همه چیز
تو را یادآوری می کند
تو را و نبودنت را...
 
725d2f47433d5dd24f66294a049d5833-300

 
 

کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 20:1 | |







عشق زیباست و حرمت دارد ..


تو مرا
آنقدر آزردی ..
که خودم کوچ کنم از شهرت ..
بکنم دل ز دل چون سنگت ..
تو خیالت راحت ..
می روم از قلبت ..
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی ..
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق
ولی ..
بر نمی گردم نه!
می روم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد ..
عشق زیباست و حرمت دارد ..
تو بمان ..
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است ..
سخت بیمار شده است ..
تو بمان در شهرت!
 
 

کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:55 | |







ترانه دل ديوانه:

با تو رفتم، بی تو بازآمدم از سر کوی او دل ديوانه

پنهان کردم، در خاکستر غم، آن همه آرزو دل ديوانه

چه بگويم با من ای دل چه ها کردی

تو مرا با عشق او آشنا کردی

پس از اين زاری مکن،هوس ياری مکن

تو ای ناکام دل ديوانه

با غم ديرينه ام

به مزار سينه ام

 

بخواب آرام دل ديوانه


کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:49 | |







مرگ را از رفتن خود بی خبر خواهم گذاشت




عشق را با مردم بی دردسر خواهم گذاشت  

سردر آغوش گناهی تازه تر خواهم گذاشت 

بی پر و بال از ستبر آسمان خواهم گذشت 

در کبود لانه مشتی بال و پر خواهم گذاشت 

در به در دنبال یک جو تشنگی خواهم دوید 

چشمه را با تشنگان در به در خواهم گذاشت 

تا نگویند این جوان بی رد پایی کوچ کرد

دفتری شعرومزاری شعله ور خواهم گذاشت

بی صدا در کلبه متروک جان خواهم سپرد

 مرگ را از رفتن خود بی خبر خواهم گذاشت




کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:45 | |







بمیرم

لحظه ای بمیرم...

می خواهم برای لحظه ای بمیرم

می خواهم لحظه ای از درونم به بیرونم رها شوم

تپش قلبم متوقف...

روحم را به پرواز میان سیاهی و سفیدی دعوت کنم

فزشته مرگ را به بازی با تک تک نفسهایم  دعوت کنم

برای لحظه ای زندگی کنم...

آه ِ عمیقم را بطلب ای مرگ از راه رسیده...بطلب

آزادی من حبس در زندان ِ مرگ ست.

می خواهم بمیرم از خاطره ای که به دورغ مبتلا شده ست...

کوچ می کنم از آشیانه ی که سا لها ساختم

می خواهم لحطه ای زندگی..

می خواهم لحظه ای قصر رهایی سازم.

 

خدایا می خواهم بمیرم آرام...



کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:41 | |







شک کرده بـودم کسی بین ماست !


حالا یقین دارم "مـ...ــن" بین دو نفر بودم !


چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من!

 

 

کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:36 | |







پشت این صورتک خسته من

یه درد کهنه پنهونه

خدا خودش خوب میدونه

که درد من بی درمونه

 

از اون روزی که قلب من

شکسته شد تو اون خونه

آفتاب دیگه در نیومد

از تو لونه به بیرونش

شبها دیگه مهتاب نزد به ایونش

غمزده شد این دل من

تو  گل خونه ایی که ویرونه

 

پژمرده شد اون گل عشق

از دست اون نا مهربون

افتاد پایین از اون بالا

 

اون خدای مهربون


کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:33 | |







 

از من رمیده ای و من ساده دل هنوز

 

بی مهری و جفای تو باور نمی کنم

 

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این

 

دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم

رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید

 

دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم

 

دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا

 

دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم

 

 


 




کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 20:46 | |







دلتنگم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد 

گاه دلتنگ می شوم دلتنگتر از همه دلتنگی ها گوشه ای می نشینم

 

 

وحسرتها را می شمارم و باختن ها را و صدای شکستن ها را ...

 

نمی دانم من کدام امید را نا امید کرده ام و کدام خواهش را نشنیدم

 

و به کدام دلتنگی خندیدم که اینچنین دلتنگم؟

 

 

کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 20:44 | |







مرد


مـــــــــــــرد است دیگر...

گاهی تند میشود

و گاهی عاشقانه میگوید..

مـــــــــــــرد است دیگر..

غرورش آسمان

و دلش دریاست...

تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد...؟

تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده...؟

تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش...؟

 

مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد.....


کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:54 | |







سلام حرام!




گیریم که سلام....!

به فرض که حالت را بپرسم!

سراغت را بگیرم..

بودنت را گدایی کنم..

چه فرقی میکند؟!

وقتی آنگونه هستی که

نباید باشی...

 








کافه سیگار

کافه سیگار روی عکس کلیک کنید

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 19:50 | |



صفحه قبل 1 ... 34 35 36 37 38 ... 46 صفحه بعد