پرسه میزنیم در آرامش

اینهمه سکوت نکن ...زمزمه کن گاهی

قدم بزن در کوچه های زندگی

و

گاهی آرام پرواز کن....

این آبی بیکران مال تو نباشد مال کیست؟

میبخشم آسمان را

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:53 | |

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:45 | |

بارالها

برای همسایه ای که نان مرا ربود نان، 

برای دوستی که قلب مرا شکست مهربانی، 

برای آنکه روح مرا آزرد بخشایش ،

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:44 | |

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:37 | |

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:36 | |

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:31 | |

نه میتونم...

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 17:29 | |

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 1:7 | |

من تورا دوست دارم

 من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم ، اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم ،

 بر لب کلبه ی محصور وجود ، من در این خلوت خاموش سکوت

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 1:3 | |

تو رفتی  و در سکوتم کلبه ی عشق تمامی وجود من سخت آزرد شقایق های دشت پر از خون درون سینه ام نشکفته پژمرد ، درون سینه ام تو رفتی با تو هم ، عشق هم سفر کرد رنگ غم به کام من فرو ریخت سکوت و ماتم و درد و جدایی به شبهای غم الودم بیاموخت سفر کردی لیکن دستهایم کنون در حسرت و غرق و نیازنده فراق و دوریت را چاره ای نیست پس از تو اشکهایم چاره سازند ، بیا ای زندگانی بگذر از من که بی او زندگیانی هیچ و پوچ است فرو پاشید و کاشانه ی دل پرستوی مهاجر فکر کوچ است

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 23:59 | |

خودم با خودم

خودم با خودم هی قهر میکنم، خودم با خودم آشتی میکنم،

 من اونقدر تنها شدم بعد از تو که مثل آدم هایی که دیونن هی

 اسمتو صدا میزنم .... خودم با خودم زندگی میکنم، خودم با خودم

 میگم و میشنوم و می خندم ! خیلی دلم از دست دنیا گرفته، صدای

 تو رو دیگه کم میشنوم .... خودم با خودم درد و دل میکنم تا از گریه از

 قصه از غم دورت خوابم ببره، میدونم که نمیفهمی بعد از تو زندگی

 برای من چقدر سخت میگذره ....

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 23:51 | |

تنها آرزوی من ایست

کاش میشد هرشب بتوانم دفتر مشقم را پاک کنم

می دانی چرا؟

شاید فردا بتوانم از نوع بدون هیچ نوشته ای شروع کنم....

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 23:49 | |

تنها آروزی من این است

                                               خداوندا می خواهم زندگی کنم!!!!

               حتی در قفسی تنگ و تاریک

                                                حتی به تنهایی و تنها

اما عاری از هر غم و اندوه

خداوندا می خو.ام زندگی کنم!!!؟

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 23:47 | |

خداوندا

خداوندا وقتی لبخند می زنم و می دانم

که زیر این لبخند کوهی از غم و غصه انباشته گشته

 با خود می گویم خدایی هم هست

اما خداوندا پس کی به فریادهایم گوش می کنی

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 23:39 | |

دیروز

دیروز با یک دست گل اومده بود به دیدنم

با یک نگاه مهربون...

همون نگاهی که سالها آرزوش و داشتم و ازم دریغ می کرد

گریه کرد گفت که دلش برام تنگ شده

می خواستم اشکاشو از رو گونش پاک کنم اما نمی تونستم

فقط نگاهش کردم...

اون رفت ولی سنگ قبر من خیس خیس بود ...

[+] نوشته شده توسط سلطان قلبها در 23:36 | |