پشت این صورتک خسته من
یه درد کهنه پنهونه
خدا خودش خوب میدونه
که درد من بی درمونه
از اون روزی که قلب من
شکسته شد تو اون خونه
آفتاب دیگه در نیومد
از تو لونه به بیرونش
شبها دیگه مهتاب نزد به ایونش
غمزده شد این دل من
تو گل خونه ایی که ویرونه
پژمرده شد اون گل عشق
از دست اون نا مهربون
افتاد پایین از اون بالا
اون خدای مهربون
نظرات شما عزیزان:
|